برای رفتگر زحمتکش، کارش مهمتر از عکس گرفتن با افشین قطبی بود…
قطبی زیر پلاکاردی تبلیغاتی از بنیاددل شیر ایستاده بود و عکاسان گرم عکس گرفتن از او بودند که چشمش افتاد بهرفتگری که داشت از آن دور، زبالهها را جمع میکرد.
او سوژهاش را یافته بود: «بچهها برویم سمت این مرد زحمتکش.او یک شیردل واقعی است.» افشین خودش را به رفتگر رساند و صدایش کرد.
مرد که از این همه توجه ناگهانی ودوربینهایی که به سمتش گرفته بودند تعجب کرده بود به اطرافش نگاه میکرد.او نه افشین را میشناخت و نه اصلاً میدانست اینجا چه خبر است.
اتفاقی که باعث شد تا افشین ناچار شودبرایش توضیح دهد: «سلام من سرمربی تیم ملی فوتبال هستم، مرا میشناسی؟»پرسشی که پاسخی منفی داشت. اما او با درخواست گرفتن عکس یادگاری موافقتکرد.
افشین برایش میگفت: «فردا عکس ما روی همهنشریات چاپ میشود.» و واکنش مرد همچنان بیتوجهی بود. او میخواست زودتربرود و کارش را انجام بده