دیروز با یک دسته گل اومده بود به دیدنم با یک نگاه مهربون همون نگاهی کهسالها آرزوشو داشتم و از من دریغ میکرد، گریه کردو گفت دلش برام تنگ شدهولی من فقط نگاهش کردم، وقتی رفت سنگ قبرم از اشکش خیس شده بود
________
خیلیسخته توی پاییز با غریبی آشناشی اما وقتی بهار شد یه جوری ازش جداشی، خیلیسخته یه غریبه به دلت یه وقت بشینه بعد اون بگه که هرگز نمیخواد تورو ببینه
______________
توصمیمی تر از آنی که دلم میپنداشت / دل تو با همه ی آینه ها نسبت داشت / توهمان ساه سرسبز نجیبی که / خدا در میان دل پاکت، صدف آینه کاشت
__________________
آه میکشم تو را با تمام انتظار / پر شکوفه کن مرا ای کرامت بهار / میرسد بهار و من بی شکوفه ام هنوز / آفتاب من بتاب، مهربان من بتاب
______________ ____________
هر شب ز غم تو من خواب ندارم / فکر دل من کن که دگر تاب ندارم / پس گریه نمودم، ز فدای غم عشقت / چشمم به زبان آمد و گفت اشک ندارم
_________________________
نوشتم حرف دل تا تو بخوانی / که چون دورم ز تو، دردم بدانی / به غیر از تو کسی را من ندارم، تو را تا بی نهایت دوست دارم
___________
کاش وقتی آسمان بارانی است، چشم را با اشک باران تر کنیم / کاش وقتی که تنها میشویم، لحظه ای را یاد یکدیگر کنیم
______________ ____________
ارسال نظر برای این مطلب
اطلاعات کاربری
نظرسنجی
به نظر شما فقط به موضوع کار و کاریابی بپردازیم یا مطالب متنوع ؟
آمار سایت